خدایا چرا مامان نمی شم

باز هم نشد

  ای خدا با تو هستم با تو که چرا این کار را با من می کنی مگر من لیاقت مادرشدن ندارم خدایا این چند روز عادت عقب افتاد همش خودم را مادر تصویر می کردم ولی چی شد هیچی ..... جواب ازمایش منفی بود خدایا بدجوری دلم شکسته بد جور ............ دیگه حتی نمی توانم توی صورت شوهرم نگاه کنم اصلا دوست ندارم عیدی جایی برم می خواهم خونه باشم و از خونه بیرون نرم خدایا خودت کمکم کن دیگه از همه جا بریدم دیگه خسته شدم از بس اه کشیدم و با حسرت بچه ها را نگاه کردم ...     ...
20 اسفند 1392

هستی یا نیستی

سلام نی نی جان عزیز دلم نمی دانم کی می خواهی بیایی خدا کنه زودتر بیایی که من پاک دق کردم عزیز دلم . . . قرار بود 8 عادت بشم ولی هنوز خبری نیست نمی دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت چون روز جمعه کمی لکه دیدم دیگه هیچی قراره امروز برم دکتر نمی دانم خدا را چه دیدی شاید اومده باشی اما علت لکه بینی را نمی دانم چیه خدایا خودت کمکم کن فقط تو می توانی دیگه بس   ...
18 اسفند 1392

بدون عنوان

ای خدا یعنی می شه این ماهی من را ناامید نکنید دیگه بریدم حتی بخواهم زندگی کنم من زندگی نمی کنم من مردگی می کنم با مرده هیچ شباهتی ندارم هفته دیگه تولد بچه های خواهرم دعوتم به خدا اصلا  نمی توانم برم بخدا حسود نیستم ولی طاقت ندارم ..... خدایا یعنی می شه این ماهی نی نی بیایه و دل همه را شاد کنه یعنی 8 این ماه می ایه ...... به امید خدا...........   ...
3 اسفند 1392

پست دوم

  خدایا انتظار انتظار انتظار تا کی به خدا خیلی خسته شدم دیگه حتی حوصله خودم را ندارم ................. روز های تکراری شدند برای من حتی خونه مادرم هم نمی توانم برم اخه خواهرم دو تا نی نی داره زن داداشم هم بارداره ولی من چی ..................... خدایا خودت به حق ابروی بی بی زهرا کمکم کن و دستم را بگیر ................ نگذار زندگیم از هم بپاشه دلبندم از خدا بخواه زودتر بیای پیش ما قول می دهم مامان خوبی برایت باشم قول می دهم عزیزم خدایا دلم را شاد کن این ماهی بیایه پیشم خدایااااااااااااااااااااا   ...
20 بهمن 1392

پست اول

    خدایا گفتی صدایم بزن صدایت را می شنویم بار الها چند ساله دارم صدایت می زنم پس کو جواب دارم می ترکم از بغضی دیگه نمی دانم چه کار کنم دکتر ها می گن مشکلی نداریم پس کو ؟؟؟؟؟؟؟ عزیز دل مامان یعنی ما را دوست نداری نمی خواهی بیایی پیش ما یعنی این قدر ما بد هستیم پس چرا نمی ایی به خدا دق کردم همش تنها صبح ها بابایی که می ره سرکار من تا شب توی خونه تنها هستم شاید هفته ها بیایه ولی من بیرون از خونه نمی روم به خدا تنهایی داره من را می خوره داغون شدم تازه چند روزه فهمیدم که داداشم هم خدا بهشون بچه داده خدا می دونه ادم حسودی نیستم ولی وقتی می بینم خواهرم برادرم خواهر شوهر ها و بر...
13 بهمن 1392
1